شهید حسین شکوهی
زندگینامه
عطر دلانگيز شهيدان هنوز در جايجاي صحنههاي نبرد استشمام مـيشـود و هنـوز خاكهاي ارغواني لالههاي داغدار دشت شهادت را ميروياند آري هنوز هم راويان ميروند و ميآيند و روايت عشق و ايثار و فتح را براي آنان كه افتخار حضور در آنجا را نداشتهاند بازگو ميكنند تا شايد آنان كه عطش روحشان در كويرستان بودن سيراب نمـيشـود و از اسـارت خاكدان تن گريزانند روح خود را در چشمهسار زلال شهادت صفا بخشند و حلاوت عشق را دريابند، رهتوشهاي برگيرند و جان تشنه را در درياي سراسر نور عظمتها بـه اميـد لحظـه «لقاءالله» سيراب كنند وجود چنين انسانهاي وارستهاي الگويي است براي فردفرد جوانان ما كه دريابند همسنهاي آنها حتي كوچكترها چگونه از حضيض خاك به سدرةالمنتهـي تقرب رسيدند و تو اي جوان! از سلاله پاك همين شهيداني، نگذار ضد ارزشسازان غربي و شرقي از هويت خويش دورت سازند و فرهنگ منحط خويش را به تو القـا كننـد . در شهریور ماه سال 1348 در شهری كه ملائك برای زیارت ثلاله پاك رسولالله، امام عاشقان و یار مستضعفان حضرت امام رضا «ع» صف میكشند، نوزادی دیده به جهان گشود كه به عشق سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین «ع» نامش را حسین نهادند. او از همان دوران كودكی و در دامان پر از مهر مادرش و با شركت در مجالس سرور و سالارشهیدان اشك به شیر آغشته مادرش را میمكید و روز به روز كه بزرگتر میشد آتش عشق حسینی در دلش شعلهورتر میگردید و چهره آرام و معصومانه و پر از صفا و صداقتش همه را جذب خود میكرد.
وی تحصیلات خود را تا سال سوم متوسطه در رشته تجربی با جدیت تمام ادامه داد بطوری كه جزء شاگردان ممتاز دبیرستان شهید نواب صفوی بود. علاقه زیادی به خواندن قرآن وتدبّر درآیات روحبخش الهی داشت و دیگران را نیز به این امر تشویق مینمود. آنچنان علاقهای به عضویت و شركت در بسیج داشت كه از تمامی لحظات آن بهره میجست به همینخاطر در دوران راهنمایی با وجود سن كم عضو پایگاه بسیج حضرت ابوالفضل«ع» شد. وقتی ندای ولی فقیه زمان، آن امام راحل را شنید كه فرمود: امروز جنگ در راس امور است احساس وظیفه كرد و بخوبی میدانست كه آن روز، رفتن به جبههها ازرفتن به مدرسه واجبتر است، لذا با روحیهای سرشار از شوق وخدمت پس از طی مراحل آموزش نظامی راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل شد.
حسین در خط مقدّم و منطقه عملیاتی« فاو» در سِمَت آرپیچیزن، در لشكر 21 امام رضا «ع» به دفاع از کیان میهن اسلامی مشغول شد. مدّت پنج ماه از حضورش در دیار عاشقان بیشتر نگذشته بود که در 17/1/1365 ودرعملیات والفجر8 به فیض عظمای شهادت نایل آمد. پیكر پاكش مدت پانزده سال بینام و نشان ماند. تا اینكه پس از شناسایی در روز دهم مرداد ماه سال1380 در شهرستان طبس تشییع و در كنار بارگاه حضرت حسینبن موسیالكاظم «ع» به خاك سپرده شد.
«یكتا معبودا؛ ای كاش چندین جان میداشتم تا در راهت فدا میكردم، چرا كه جنگ بین اسلام و كفر و حق و باطل است و نهال اسلام تنها با خون آبیاری میشود.
بارالها یكتا معبودا؛ تو خودت میدانی كه من آگاهانه و از روی بصیرت واختیار این راه را انتخاب كردم. از امت حزب الله میخواهم تا خط ولایت فقیه را كه همان خط ائمه معصومین «ع» است پیشه كنند با یاوه سرایانی كه میخواهند امت اسلامی را از خط ولایت فقیه دور كنند با تمام وجود مبارزه كنند و همیشه به یاد خون شهیدان باشند. »
وصیتنامه شهید حسین شکوهی فرزند ابراهیم متولد 1348 اهل طبس که در تاریخ 16/01/1365 در فاو به شهادت رسید.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبرِْ وَ الصَّلَوةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابرِِينَ(153) وَ لَا تَقُولُواْ لِمَن يُقْتَلُ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتُ بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَاكِن لَّا تَشْعُرُونَ(154) [قرآن کریم سوره شریفه بقره]
اى افرادى كه ايمان آوردهايد! از صبر (و استقامت) و نماز، كمك بگيريد! (زيرا) خداوند با صابران است. و به آنها كه در راه خدا كشته مىشوند، مرده نگوييد! بلكه آنان زندهاند، ولى شما نمىفهميد!
وصيتنامه اينجانب حسين شكوهي نام پدرابراهيم ت.ت 1348 به ش.ش409 صادره ازمشهد
جملاتي از امام علي(سلاماللهعلیه) در رابطه با مقاومت:
اي فرزند در صحنه نبرد اگر كوهها برخود بجنبد تو همچنان بر جايت استوار باش، با حالتي خشمناك دندانهايت را بفشار و جمجمه ات را به خدا بسپار، گامهايت را در زمين ميخكوب كن و نگاهت را به منتهیاليه سپاه بيفكن تا بر همه افراد دشمن احاطه يابي، چشم خود را پيش سپاه برگير و مطمئن باش كه پيروزي از سوي خداوند سبحان است.
سپاس خدايي را كه اول است و آخر، سپاس خدايي را كه ما را با توجه به بازگشت از گناه راهنمايي نمود توجهاي كه آن را نيافتيم جز به فضل او، اميد كه احسان او تاريكيهاي قبر را بر ما روشن سازد.
بار خدايا؛ اگر بخواهي از ما بگذري اين از فضل و احسان توست و اگر بخواهي ما را به كيفر رساني از عدل و دادگري توست. پس بر نعمت بيپايانت ما را از كيفر رهايي بخش زيرا ما توانائي دادگاه تو را نداريم.
خداوندا؛ با عدالت خود با ما رفتار مكن بلكه با فضلت بر حساب ما رسيدگي كن.
با درود فراوان بر يگانه منجي عالم بشريت منجي كوي و مكان حضرت بقيهالله الاعظم(عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) و با درود بيپايان به رهبر كبير انقلاب اين اسطوره مقاومت و تبلور تقوي و آزادگي و شجاعت حضرت امام خميني و درود بيكران به روان پاك حضرت حسين بن علي(سلاماللهعلیه) و 72 تن از ياران از جان گذشته كربلا كه به ما درس ازخودگذشتگي و ايثار و فداكاري دادهاند و سلام به روح پر فتوح شهداي گرامي انقلاب اسلاميمان تا شهداي عملياتهاي اخير كه با شهادت خودشان درخت اسلام را آبياري كردند و نهال اسلام را نگذاشتند كه بخشكد و با شهادتشان مكر و حيله بعثيان از خدا بيخبر را به ملت نماياندند.
با سلام و درود فراوان به تمامي برادران و خواهران پشت جبهههاي نبرد كه با ايثار خود، رزمندگان جبهههاي حق عليه باطل را ياري ميكنند و سلام من بر خانوادههاي معظم شهدا كه زينب وار راه سرخ شهادت را دنبال ميكنند.
بارالها؛ بارها و بارها با خودگفتم كه چرا هر روز تعدادي از نونهالان اين جوانان پاك و عاشق حسين(سلاماللهعلیه) به لقاءالله ميپيوندند درحالي كه من در خانه نشسته و راحت زندگي ميكنم تا اينكه اين توفيق نصيبم شد كه به جبهه بروم تا بتوانم من هم دين خود را نسبت به اسلام و مسلمين ادا نمايم و من هم در اين جنگ سهمي داشته باشم. از خداوند قادر متعال عاجزانه درخواست ميكنم كه از سر تقصيرات من درگذرد و مرا مورد عفو و بخشش قراردهد و مرا در زمره جهادگران در راهش قرار دهد چرا كه هيچ عملي بالاتر از جهاد در راه خدا نيست و در اين بين اگر به فيض شهادت رسيدم برايم بسي والا و ارجمند است.
يكتامعبودا؛ اي كاش چندين جان ميداشتم كه در راهت فدا ميكردم چرا كه جنگ ما، جنگ يك كشور با كشوري ديگر نيست جنگ ما جنگي است بين اسلام و كفر، حق و باطل و در اين بين اسلام در خطراست و نهال اسلام تنها با خون آبياري ميشود.
بار الها يكتامعبودا؛ تو خودت ميداني كه من آگاهانه و از روي بصيرت و اختيار اين راه را انتخاب كردم. هيچ زور و اجباري در اين نبود و من آگاهانه قدم در اين راه نهادم و اهداف اصلیم از آمدن به جبهه برانداختن كفر و ظلم و ستمي است كه بر مردم مسلمان و مستضعف اين مرز و بوم روا داشته ميشود. مقصود من برافراشتن و تحقق آرمانهاي اسلام در جامعه ميباشد. البته از دست اين بنده حقيركاري بر نميآيد ولي چه كنم كه بايد تا تاب و توان دارم دَين خود را نسبت به اسلام و مردم ادا نمايم و دگر هدفم عشق به حسين زمانم اين پيرجماران و شير غرّان و اسوه زهد و تقوي حضرت امام خميني است باشدكه با نثار خون ناقابل خود و به ثمررسانيدن انقلاب اسلامي وظيفه خود را انجام داده باشم.
هم اكنون سخني چند دارم با امّت حزبالله و هميشه در صحنه كشور اسلاميمان ايران؛ از شما امت حزبالله ميخواهم كه خط ولايت فقيه را كه همان خط ائمه معصومين(سلاماللهعلیهم) است پيشه كنيد كه باز همان صراط مستقيم ميباشد و يك قدم عقب نگذاريد و با ياوه سراياني كه ميخواهند امّت اسلامي را از خط ولايت فقيه دوركنند با تمام وجود مبارزه كنيد و با مشت گره كرده به دهان اين منافقان و مزدوران جيره خوار آمريكا بكوبيد و ازشما امت رزمنده ميخواهم كه هميشه به ياد خون شهيدان باشيد و هرگز لحظهای غفلت نکنید و همواره دعاگوی این مرد بزرگ و این مرد خدا، امام خمینی باشید و از خدا بخواهيد كه او را تا انقلاب مهدي موعود(عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) براي اين امّت اسلامي و تمام مستضعفان جهان حفظ نمايد.
حال سخني چند با پدر و مادر؛ پدر و مادر عزيزم ميدانم كه شما چه رنجها و مصيبتهايي برايم تحمل كردهايد. ميدانم كه چه شبها بيدار نشسته بوديد تا من راحت بخوابم. مادرجان از تو معذرت ميخواهم كه نتوانستم آن طور كه بايد و شايد براي شما فرزندي سودمند باشم. ولي مادرم اين را هم بگويم كه در آن دنيا نزد زينبكبري(سلاماللهعلیها) سربلند خواهي بود و از تو مادر مهربانم ميخواهم كه هرگاه كه به ياد فرزند خود ميافتي عزيزاني را ياد كن كه بدن پاره پاره آنها هم به مادرانشان نرسيده است و پدرجان ناراحت نباشيد چرا كه همه ما بايد روزي از اين دنياي پرجوش و خروش برويم پس چه خوب است مرگي كه باعث عزت و سربلندي انسان شود.
از پدرگراميام ميخواهم برايم10روز روزه قرضي و8 ماه نماز بخوانيد تا شايد توشهاي براي آخرتم شود. از شما پدر بزرگوارم ميخواهم كه برادرانم را اخلاقي حسيني بياموزيد كه اين مسئوليت بزرگي است كه به گردن شماست. از خواهران و برادرانم ميخواهم كه هميشه پشتيبان ولايت فقيه باشند و از روحانيت درخط امام دفاع كنند چرا كه اسلام بدون روحانيت معني ندارد و به شما برادران دينيام توصيه ميكنم كه شما وارث اسلحه از دست افتاده من هستيد اين شمائيد كه جاي خالي مرا پرميكنيد و هرگز با دشمنان اسلام سرسازش نشان ندهيد و با حال عاجزانه از والدين وخواهران و برادران و دوستان و آشنايان ميخواهم كه اگر بدي از اين حقير ديدهاند مرا به بزرگي خودشان عفو نمايند.
حال سخني چند با شما همسنگران، دانش آموزان عزيز و ارجمندم، از شما دانشآموزان و همسنگران مهربانم ميخواهم كه هميشه پيرو خط ولايت فقيه باشيد و اجازه ندهيد كه افراد انحرافي به درون شما نفوذ بكنند. از شما ميخواهم كه درس بخوانيد تا بتوانيد از ورود افراد ضدانقلاب و انحرافي به دانشگاهها جلوگيري نماييد.
درخاتمه از ملت ميخواهم كه راه مرا ادامه دهند و از نزديكانم خواهانم كه درشهادت من غمگسار نباشند و اشك شوق بريزند كه خدا ياور صابران است. درخاتمه چند بيت شعرسرودهام كه برايتان مينويسم:
هر چه آدم بيشتر پي دنيا برود بيشتر ميل به دنيا بنهد
تاريخ گذشتگان درسي بود از بهر من و تو
كه آنكس كه پي دنيا را بگرفت چهها كه به سرش آمد
و آنكس كه صراط مستقيم پيشه گرفت چه بهره تا به حال كه ببرد
پس بيا اي برادر ره حق پيشه كنيم راه الله و رسول و مرتضي پيشه كنيم
تا در آن دنيا نباشيم رو سياه چرا كه اين دنيا چيزي نبود جز امتحان
پس خداوندا عطا كن از بهر من اين فيض گرامي را
در خاتمه از شما پدر و مادرم ميخواهم كه هر جا كه صلاح دانستيد مرا دفن خواهيد كرد.
وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَكاتُه
حسين شكوهي
23/12/1364