شهید محمود آذرنیوش
زندگینامه
بسيجي را با سيمايي برافروخته و قلبي مملو از عشق ميشناسـيم. بـسيجي، مخلـص، بي ادعا و دريا دل است به دنبال نـام و شـهرت نيـست هـر كجـا سـخن از پاكـان صـادق و دلباختگان بيقرار است بياختيار نام بسيجي و بسيج را ميجوئيم و آن گـاه كـه سـخن از ايثار و جان دادن است نام بسيجي در ميان ايثارگران ميدرخشد هرگـاه سـخن از حماسـه است بسيجي جلودار است زيرا كه بسيج بر محور مكتب حسين «ع» است بسيجي شاگرد پاك و بيغل و غش اين مكتب است كه آموزگار بزرگ آن فرزند فاطمه اطهـر«س» و علـي مرتـضي «ع» است. آري اينان با پيروي از حسين«ع» و فرزندانش و دوسـتدارانـش اگرچـه در زيـر سـم ستوران قطعه قطعه شدند دست از ياري و حمايت مولايشان برنداشتند و اين معني در طول هشت سال دفاع جانانه به اثبات رسيده است.
در آخرین روزهای زمستان سال 1348 بود که خداوند متعال فرزندی را به خانواده زحمتکش و مذهبی آذرنیوشه عنایت کرد و شادی و شعف همه فضای خانه را فرا گرفت، برای او نام زیبای محمود انتخاب کردند،
محمود در روستای «همتآباد» از توابع طبس دیده به جان گشود، و در خانوادهای کمدرآمد ولی مذهبی رشد كرد، روزهای خوب خدا یکی پس از دیگری سپری و محمود به سن قانونی برای رفتن به مدرسه رسید.
او در همان روستای همت آباد سالهای اول تا سوم ابتدایی را پشت سرگذاشت و به دلیل مهاجرت خانواده در سالهای بعد، در روستای شیرآباد ساكن شدند. رنج و فقر و تنگنای اقتصادی که معمولا در تمامی روستاهای کشور وجود داشت باعث گردید، علیرغم استعداد سرشار نتواند، بیشتر از سوم ابتدایی به تحصیلات خویش ادامه دهد. به همینخاطر همدوش با پدر، كشاورزی و دامداری را پیشه خود ساخت، محمود جوانی پر توان و متكی به تلاش خویش بود. او هفده سال از بهار عمر خویش را پشت سرگذاشته بود که همسر اختیار نمود، و خداوند متعال فرزندی دختر به او عنایت فرمود.
در سال 1359 كه شكوفههاي انقلاب و بارور شدن جمهوري اسلامي ميرفت تا نويـد بخش برقراري حكومت عدل اسلامي باشد هجوم همه جانبه ايادي شرق و غـرب بـه مـيهن اسلامي آغاز شد تا به خيال واهي، انقلاب را سـركوب كننـد و كـشور را بـه اشـغال خـويش درآورند. ولي غيورمردان اين سـرزمين سراسـيمه بـسوي جبهـه شـتافتند و بـا اسـتقامت و پايداري و رزم بي امان خود نقشه پوشالي متجـاوزان را در هـم كوبيدنـد و پـرچم جمهـوري اسلامي را در اهتزاز نگه داشتند.
شهید محمود آذرنیوشه یکی از این غیورمردانی بود که دست از همهی فعالیتهای اقتصادی كشید، خانه و كاشانه را رها نمود و به مركز آموزشیهای نظامی رهسپار گردید، او دورهی فشردهای از آزمونهای جنگ را گذراند و مشتاق و بیقرار به سوی میادین دفاع مقدس رهسپار شد، دل مشتاقش در انتظار دیدار دوست و رهائی از« تن خاكی » میتپید و مرغ جانش آرزوی آشیانهای در ملكوت قرب را داشت. روح كویری ملتهبش به امید غوطه وری در آبهای« كوثر» شهادت، روزشماری میكرد.
سرانجام خواست قلبیاش برآورده شد، ودر عملیات« نصر 8 » بعد از نبرد دلیرانه در« ماووت» عراق به تاریخ 30/8/1366 شهد شیرین شهادت را نوشید وپیکر مطهرش پس از تشییع باشکوه درجوار آستان حضرت حسینبنموسیالكاظم «ع» به خاک سپرده شد.
روحش شاد راهش پر رهرو باد