شهید غلامحسین عباسیان
زندگینامه
اولین روز از آخرین فصل پاییز سال 1346 بود که روستای اللهآباد شاهد تولد فرزندی بود که روشنی بخش خانوادهی مذهبی و زحمتکش رجب عباسیان گردید. ارادت به سید وسالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین «ع» سبب گردد تا منصب نوكری و غلامی امام حسین «ع» را به او ارزانی نمایند و او را با نام پر افتخار غلامحسین صدا کنند و او با نثار خون خویش در پای درخت اسلام و انقلاب توانست منصب غلامی آقا امام حسین«ع» را به شایستگی انجام دهد.
وی که فرزند چهارم خانواده بود دوران کودکی را نزد والدین خود به خوبی سپری نمود تا این كه به سن تحصیل رسید، دوره ابتدایی را در زادگاهش گذراند، نبود مدرسه راهنمایی در روستا باعث شد با عشق و علاقه فراوانی هر روز مسیر 6 کیلومتری روستا تا طبس را با دوچرخه یا پیاده، پیموده ودر مدرسه راهنمایی آیت الله طالقانی مشغول به تحصیل شود ولی به لحاظ وجود مشکلات مالی نتوانست تحصیلات خود را به پایان برساند لذا در سال دوم راهنمایی مجبور به ترك تحصیل شد و برای كمك به والدین خود همدوش پدر مشغول كارگری شد. با شروع انقلاب اسلامی علیرغم اینکه سن وسال چندانی هم نداشت ولی پابهپای امت حزبالله در تمام راهپیماییها شركت مینمود.
با روشن شدن چراغ پایگاههای بسیج پا به این مدرسه عشق گذاشت و نامش را در لشکر مخلص ثبت نمود.
غلامحسین که هر روز میدید جوانان و هم سن وسالانش برای دفاع از اسلام و انقلاب راهی جبهههای جنگ میشوند او نیز برای همراهی با آنان لحظهشماری میکرد و موفق شد با شرکت در دورههای آموزش نظامی و کسب رضایت والدین به ندای رهبر خود لبیك گفته و دو بار به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شود.
اعزام دوم وی بود که تاریخ 24/5/1362 در منطقه مهران و در عملیات والفجر3 عاشقانه شركت نمود تا بتواند با دلاورمردیها و رشادتهای خویش با شکست دشمن، رهگشای راه كربلای حسینی شده و آرزوی زیارت كربلا را به آرزومندان برساند، اما سرانجام در روزهای آخر همین عملیات شریت شهادت نوشید و به دیدار معشوق خود شتافت. جهاد و شهادت از درهایی است كه خدا بر روی هركسی باز نمیكند یعنی هر كسی لیاقت اینكه شهید و مجاهد راه خدا باشد ندارد. افراد خاصی این لیاقت را دارند كه این در به روی آنان گشوده میشود.
پیکر پاک و مطهرش به شهرستان انتقال و پس از تشییع با شکوهی در گلزار شهدای طبس و در جوار امامزاده حسینابن موسیالكاظم «ع» به خاك سپرده شد.