شهید علی باقری
شهید علی باقری
زندگینامه
شهيدان، آنان كه چون سرو استوار بودند و چون عشق بـي قـرار، سـرانجام فـاتح صـبح گشتند و بر بلنداي ظفر، اتصال با معشوق ازلي را به تماشا نشستند و آزادي و امنيت امـروز مديون پايداري و ايثار آن سرو قامتان تاريخ ساز است باشد كه ما بتوانيم از شوكت و عزت و اقتدار به دست آمده از خون پاك شهدا حفاظت و حراست كنيم.
روز سیزدهم آذرماه سال 1347 بود که در روستای شیرآباد از توابع طبس در محفل گرم وكانون باصفای خانوادهی محمّد كودكی پا به عرصهی وجود گذاشت. ارادت به اولین امام شیعیان و اولین مظلوم عالم باعث شد که نام زیبای علی را برایش انتخاب کنند واین طفل نورسیده درسایه قرآن و عترت و تربیت صحیح خانواده که اعتقادات عمیق مذهبی داشتند، لیاقت پیدا کرد که از برگزیدگان الهی گردد و روزی خونش در راه اسلام و قرآن و دفاع از کشور عزیزمان ایران، به زمین ریخته شود.
علی تحصیلاتش را تا پایه اول راهنمایی در همان روستای شیرآباد ادامه داد لکن به علّت عدم امكانات آموزشی روستا و به منظوركمك به اقتصاد خانواده ترك تحصیل نمود و به همراه پدرش که بناّ بود مشغول به کار شد.
همزمان با اوجگیری مبارزات ملّت ایران علیه رژیم شاهنشاهی، در كلّیهی مراسم و فعّالیتهای سیاسی، همدوش دوستان و امّت حزبالله شركت مینمود او هیچ ترس و واهمهای را به دل راه نمیداد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پدرش به عضویت سپاه پاسدارن طبس در آمد و علی نیز به کارش ادامه داد تا اینکه عشق او به خدمت و دفاع مقدس باعث شد در رمضان 65 که برادرش احمد نیز درحال گذراندن دوره آموزش نظامی در بیرجند بود به صورت پاسدار افتخاری به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طبس درآید.
چیزی نگذشت که پس از طی دورههای آموزشی از طریق سپاه به جبهه اعزام شد وهمزمان پدرش نیز در جبهه حضور داشت و او دوشادوش پدر برای دفاع از اسلام و انقلاب تلاش میکرد.
پدرش نقل میکند که از ایلام برای رفتن به جنوب و شرکت در عملیات از من خداحافظی کرد و گفت وعده ما کربلا و هنگامی که وداع میکردم انگار به من الهام شده بود که علی شهید میشود و این دیدار آخرمون است و یک هفته قبل از شهادتش خواب دیدم که بهمراه علی در کربلا هستیم و پشت سر امام خمینی (ره) نماز میخوانیم که از بس در خواب گریه کردم همرزمان من را بیدار کردند و با این خواب فهمیدم که علی شهید میشود لذا مرتّب احوالش را از تعاون میگرفتم چون تنها جایی که از همه زودتر از مجروح شدن یا شهادت رزمندگان اطلاع پیدا میکرد قسمت تعاون بود.
آخرین باری که رفتم گفتند خبری نیست لذا رفتم سراغ مسئول تعاون لشکر را گرفتم، شخصی را نشانم دادند که بعدا متوجه شدم آقای ولیالله چمنزاری هستند از همشهریان طبسی وضمن پرسیدن اسامی شهدا و مجروحین گفتند علی باقری تو لیست ما نیست، گفتم مرخصی نمیدن؟ ایشان گفت نه ظاهرا فعلا مرخصیها لغو شده ولی بعد از یکی دو روز دیدم همین آقای ولیالله چمنزاری من را صدا زدند و گفتند بیایید چند روزی برین مرخصی و دیگه یقین کردم که علی شهید شده و مرخصی گرفتم و عازم شهرستان شدم و برای اینکه خانواده متوجه نشوند شبها را به صحرا میرفتم وگریههای بیامان که نشأت گرفته از محبت عمیق پدرانه بود امانم نمیداد ولی قلباً از این فیض عظیمی که نصیب فرزندم شده بود خدا را شاکر بودم.
یک هفته به همین منوال گذاشت تا اینکه همکاران سپاهی و دوستان بنیاد شهید به خانه ما آمدند و رسماً خبر شهادت علی را اعلام کردند.
علی در لشكر پنج نصر خراسان، گردان عبدالله و در سن 18 سالگی در تاریخ 7/8/1365 در جزیرهی مجنون به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیكر پاكش پس از انتقال به شهرستان در تاریخ 18/8/1365 تشیع و در گلزار شهدای آستان حسینبن موسیالكاظم «ع» طبس به خاك سپردند.
رسول خدا «ص» صریحاً میفرمایند: خیرها و همه سودهای انسانی این عزتها در زیر سایة شمشیر است. شمشیر یعنی قدرت یعنی مجاهده یعنی روح نظامیگیری و بالاخره شهادت.
‹یاد یاران سفر کرده بخیـــر›