شهید حسین بیضائی
شهید حسین بیضائی
نام پدر: محمد باشی
ولادت: 1339/03/12
شهادت: 1361/03/04
محل شهادت: کوشک
مزار: آستان مبارک حضرت حسین بن موسی الکاظم(ع) طبس_رواق شهداء
انْفِرُواْ خِفَافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَیرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٤١توبه﴾
(همگی به سوی میدان جهاد) حركت كنید، چه سبكبار باشید چه سنگین بار، و با اموال و جانهای خود جهاد نمائید، این به نفع شماست اگر بدانید.
باز هم شهيدي از دیار عاشقان، آخر در کربلای ایران غوغا و بلوايي شگرف بر پـا شـد و گـلهـاي اقاقي زيادي پرپر شد و در خاك آن ريخت كه هر كدام رنگ و بوي خاصي داشتند و حال و هوايي ديگر، … از گلهاي رنگارنگ شلمچه ، فکه و کوشک و… جز حكايت چيز ديگري باقي نمانـده اسـت و از حكايت اين گلهاست كه صبح و شب سرمـست مـيشـويم . آري سـالهـا از ايـن مـاجرا ميگذرد ولي هنوز طراوت گلهاي باغ شهادت در سبزي ايمان ميتراود و هنوز تـرنم بـاران خون در گوش همسفران شنيده ميشود چرا كه در اين بـاغ «زوال» معنـا نـدارد و حسین بیضایی يكي از اين گلهاي جاودانه است كه پس از ماهها انتظار در دوازدهم خرداد سال 1339 و در روستای انقلابی «محمدآباد» از توابع طبس شکفت که سالهای بعد فضای میهن اسلامی و روستا را عطر آگین نمود. وی در یک خانواده متدین و مذهبی تولد یافت که با عشق و ارادت به ارباب بیکفن آقا سیدالشهداء «ع» او را حسین نامیدند.
وی در محیط یک روستایی مذهبی و در دامان خانوادهای با اعتقادات محكم و اصیل، رشد كرد و پرورش یافت.
حسین در دوران طفولیت همراه خانواده به تهران هجرت كرد و سه سال اول ابتدایی را در آنجا با موفقیت طی نمود. دامنگیر بودن خاك سرزمین تولد باعث شد تا تهران را ترك نموده و بار سفر به قصد فضای صمیمی روستای كویری محمدآباد بر بندد. ادامه تحصیل او تا مقطع راهنمایی در زادگاهش سپری شد، مشکلات اقتصادی و سختی زندگی اکثر خانوادههای روستایی که مولود حكومت غاصبانه دربار ستمشاهی بود، سبب شد تا تحصیل را رها كرده و جهت کمک به معیشت خانواده به كارگری بپردازد. حسین در سالهای قبل از پیروزی انقلاب، مبارزی جوان و فعّال بود وزمانی که اعتراضات مردمی به حکومت شاهنشاهی به شهرهای کوچک نیز رسید در تظاهرات و راهپیمائیها فعّالانه شركت كرد و در پخش اعلامیهها و نوارهای سخنرانی و پیامهای امام زحمات فراوانی میكشید.
با پیروزی نهضت مردمی و تشکیل کمیته انقلاب اسلامی به صف این جوانان انقلابی پیوست لکن پس از مدتی این نهاد را به قصد سنگر سپاه پاسداران ترك نمود و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی طبس در آمد.
حسین از آنگونه مردان متدین و با صداقتی بود كه بسیار در گمنام ماندنشان میكوشیدند، دارای اخلاص، صداقت و تقوای در عمل بود. از آن مردانی بود که سعیشان در آبادی سرای آخرتشان است. سادگی، تواضع و خلوص در همهی ابعاد زندگیش مشهود بود.
وی همراه با تعدادی از همکاران و همسنگران به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شد، مدّتی در جبهه خدمت كرد و دفاع نمود و به سلامت به آغوش گرم خانواده باز گشت، ولی آن روح پرصلابت كفرستیز او را آرام نگذاشت.
وقتی از جبهه باز آمد نوع دیگر بود، گویا دلش را در سنگرها جا گذاشته بود، گویا نمیتوانست بماند و ناظر پیكر عزیزان و همسنگرانش باشد كه هر روز بر روی دستهای مردم شهید پرور تشییع میشدند.
مجدداً عازم دیار عاشقان شد و این بار با شرکت در عملیات بیت المقدس که در ساعت ۳۰ دقیقه بامداد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ با رمز «یا علیابنابیطالب» در محور اهواز- خرمشهر و دشت آزادگان، به فرماندهی مشترک سپاه و ارتش و با هدف آزادسازی خرمشهر آغاز شد شرکت و پس از نبردی مردانه در 4/3/61 شربت گوارای شهادت را نوشید. پیکر پاک این شهید عزیز پس از طی یک مراسم با شکوهی تشییع و در جوار امامزاده حسینبن موسیالكاظم «ع» به خاك سپرده شد.
«ای كسانی كه این چند جمله از گفتهها و آرزوی من را میخوانید یا میشنوید. به خدای واحد بدانید كه پیروزی از آن ماست چون ما در جبههی حق میجنگیم و دشمن در جبههی باطل میجنگد. ما از اسلام و وطن دفاع میكنیم اما دشمن تجاوز میكند، ایمان ما همچون چراغی در پیش ما راهنما میباشد.»
وصيتنامه اوّل شهید:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿169آل عمران﴾
هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
بار خدايا تو ميداني كه من در اين راهي كه در پيش گرفتهام فقط رضاي تو را ميخواهم و هدف فقط توئي. بار الها ما را مُردني عطا كن كه در آن خواري و ذلّت نباشد. بارالها ما را زندگي علي وار، مرگي عليگونه وبرخاستني علیمانند عنايت فرما.
درود به رهبر عظيم الشأن انقلاب امام خميني.
من به شماها توصيه ميكنم كه امام را تنها نگذاريد. چون امام بود كه ما را از زير چكمه دژخيمان نجات داد و طاغوت ايران را به زبالهدان تاريخ انداخت و شماها بايد هر چه بيشتر با هم متعهد بشويد و انقلاب ايران را به تمام جهان صادركنيد و تمام قدرتهاي شيطاني جهان را نابود كنيد. من تا آخرين قطره خونم با دشمنان اسلام خواهم جنگيد و از اسلام و ميهنم دفاع خواهم كرد وگوش به فرمان امام خواهم بود. هرآن در انتظار ساعتي هستم كه گلولهاي از لوله تفنگ دشمنم خارج شده و بر سينهِ سپركردهام قرار گيرد. از مرگ بيثمر ميترسم لكن آرزويم اين است كه مرگم نيز بتواند سازندگي داشته باشد. اگر شريت شهادت نصيبم شد، دوست ندارم كه كسي بر من بگريد كه من مال كسي نيستم من از آن خدايم هستم و هر وقت اراده كند به پيش او خواهم رفت البته اگر لياقتش را داشته باشم.
سلام گرم مرا بپذيرید اي پدرعزيز وگرامي. بدانید كه ما در راه مقدس گام گذاشتهايم. سلام بر تو اي مادر مهربانم، اي كسي كه شبهاي تاريك سر مرا بر دامن ميگذاردي و نوازش كردي. سلام بر تو اي همسر مهربانم(معصومه) و اي فرزندم(ابوالفضل) نكند كه براي من گريه كنيد، دشمن شاد ميشود، قامتت را بلند بگير و نواي اللهُ اكبر سر ده و سخن شهيدان در راه خدا را به مردم برسانيد. سلام بر شما اي خواهرانم(مريم، طاهره، طيبه) نكند ناراحت شويد زينبگونه پيام شهيدان را به گوش جهانيان برسانيد. سلام بر شما اي برادرانم(حسن، داود، اسماعيل، جواد) هوشيار باشيد و به غير از اسلام و قرآن به چيز ديگری فكر نكنيد و گوش به فرمان امام و دنبالهرو ا مام باشيد. و اگرشربت شهادت نصيبم شد مرا در امامزاده طبس دفن كنيد. والسلام
خدا يار و ياورتان باد.
به امید شهادت
بيضائي 1/6/1359
وصيتنامه متأخر شهید:
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وصيتنامه اينجانب حسين بيضائي خدمتگزار سپاه پاسداران انقلاب اسلامي طبس
قَالُواْ رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ﴿250بقره﴾
«پروردگارا! پيمانه شكيبايى و استقامت را بر ما بريز! و قدمهاى ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعيّت كافران، پيروز بگردان.
بار پروردگارا، اي ربّ العالمين، اي غياث المستغيثين تو را شكر كه شربت شهادت، اين يگانه راه رسيدن انسان به خودت را به من بنده فقير و حقير و گناهكار خود ارزاني داشتي، تو را شكر كه اين تنها نعمتِ خدا پسنده خودت را به اين انسان ذليل عطا فرمودی و من تنها راه سعادت خويش را شهادت در راهت يافتم و چه زيبا است كه من با شهادت خود، اعلاترين و ارزشمندترين ارزشها را گرفتم و اين نيست مگر لطف و عنايت پروردگار نسبت به بندهاش.
اي كساني كه اين چند جمله از گفتهها و آرزوي من را ميخوانيد و يا ميشنويد به خداي واحد بدانيد كه پيروزي از آن ماست چون ما در جبهه حق و دشمن در جبهه باطل ميجنگد. ما از اسلام و وطن دفاع ميكنيم اما دشمن تجاوز ميكند. ما ايمانمان همچون چراغي در پيش ما راهنما ميباشد اما دشمن در تاريكي و به سوي تاريكي پيش ميرود و ما آرزوي شهادت داريم اما دشمن معني شهادت را هم نميداند.
در مرگم كسي گريه نكند و هركس كه به راه من ايمان دارد سلاح به دست گيرد و به ميدان مبارزه عليه كفر آيد و به همه همرزمان توصيه ميكنم همانگونه كه تاكنون هرگاه كسي از ما شهيد ميشد ديگر برادران با روحيه بهتري به راهشان ادامه ميدادند حتي اگر يك نفر مانده باشد كه راهمان في سبيل الله است و خدا با ماست. به خدا اگر تمام ملت ايران در راه خدا و براي اسلام كشته شوند كم است.
به پدر و مادر و همسرم اين پيام را دارم كه اگر شهيد شدم براي من هيچ احساس دلتنگي نكنيد و براي شهيدتان كه از دست دادهايد خدا را شكر كنيد و نماز شكر بخوانيد و تو پدر و مادر عزيزم از شما ميخواهم كه مرا ببخشيد و از خدا بخواهيد كه نمازهاي درهم شكستهام را قبول كند و از تو همسرم ميخواهم كه از من راضي باشي و دو پسرم مصطفي و ابوالفضل را تربيتي اسلامي بكني تا راهم را ادامه بدهند و از پدر و مادرم ميخواهم كه همسرم را تنها نگذارند و از تو برادر و خواهرم ميخواهم كه مبادا براي من گريه كنيد چون منافقان از اين گريه شما شارژ مي شوند.
چند جلد كتاب دارم كه آنها را به كتابخانه محمدآباد بدهيد تا مردم از آنها استفاده كنند و در خاتمه ميخواهم كه برايم يك سال نماز و روزه بگيرند و از تمام هموطنان خود ميخواهم كه اين پدر بزرگوار و اين رهبر بزرگ امام خميني را تنها نگذاريد و در راه اين رهبر حركت كنند كه خداي تبارك و تعالي با آنها خواهد بود. بر سر قبرم چراغي روشن كنيد و برايم قرآن بخوانيد.
به اميد پيروزي نهايي تمام مستضعفان و محرومان جهان به رهبري امام امّت خميني كبير و به اميد شكست و نابودي امپرياليسم شرق و غرب.
وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَكاتُه
حسين بيضائي 27/11/1360