شهید حسن آشنا
شهید حسن آشنا
زندگینامه
اي شهيد، اي كه شرافت از وجود والاي تو معنـا گرفـت. اي كـه «هـستي ات» ضـامن پيروزي اسلام بود و «شهادت» را انتخاب كردي تا سعادت هميشگي را از آن وجود خـويش كني و براي هميشه «ماندگاري» را تجربه كني. آري اي شهيد، اي تو كه به ملكوت آويختي تا پيمان قالوا بلي را با ذره ذره خونت در آسمان عشق پايداري انشا كني.
در سحرگاه یكی از روزهای سال 1346 در خانوادهای مذهبی و متدین در روستای ازمیغان كه مزّین است به بارگاه امامزاده محمدبن جعفرطیار «ع» كودكی چشم به جهان گشود که به خاطر حسن و زیبایی كه داشت نام حسن بر او نهادند.
حسن هنوز بیش از سه بهار از عمر خود را نگذرانده بود كه خانواده تصمیم گرفت جهت تأمین معیشت زندگی خود به تهران عزیمت كنند لذا حسن در معیت خانواده به آنجا رفت. وی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در تهران گذراند گرچه در زمان راهپیماییهای اول پیروزی انقلاب سن زیادی نداشت لکن دست در دست خانواده در تمامی مراسمات و راهپیماییهایی که بر علیه رژیم ستمشاهی انجام میشد با علاقه فراوانی شرکت فعال داشت و در بدو پیروزی انقلاب اسلامی و با تشکیل کمیته و بسیج با حضور در آن مکانهای انقلابی عشق و ارادت خودش را به انقلاب و امام راحل نشان میداد.
سال 1360 بود که به همراه خانواده برای ادامه زندگی به شهر مقدس مشهد عزیمت نمود و پس از یك سال اقامت در این شهر به موطن اصلی خود بازگشت.
حسن با توجه به روحیه انقلابی که داشت فعالیتهای خود را در جهاد سازندگی آغاز کرد. سپس از طرف سپاه برای انجام خدمت مقدس سربازی به مناطق جنگی اعزام گردید و پس از اتمام خدمت سربازی در گردان تخریب لشكر 21 امام رضا «ع» مشغول خدمت شد. او در دوران جنگ تحمیلی چندین مرتبه به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام گردید تا اینكه در تاریخ20/4/1366 در منطقه جنوب و در جزیره مجنون مفقود گردید.
سرانجام پیكر مطهرش بعد از نه سال دوری و انتظار در هشتم آبان ماه سال 1375در شهر طبس تشییع و در كنار مرقد مطهر محمدبنجعفرطّیار«ع» و همرزمش شهید محمدرضا حسنزاده در روستای ازمیغان به خاك سپرده شد. از شهید یك دختر و یك پسر به یادگار ماندهاند.
«هرگز امام عزیزمان را تنها نگذارید وخط سرخ شهیدان را ادامه دهید، به خدا سوگند كه خـداوند پشتیبـان این انقلاب است، بسیاری از مـردم میگویند كه ای كـاش خـداوند معجـزه میكرد و من به آنها میگویم اگر راست میگویید بیایید و معجزههای خداوند را از نزدیك و با چشمان خود بنگرید زیرا در جبهه همه كارها معجزه است.»
وصیت نامه شهید
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(218)
[قرآن کریم سوره شریفه بقره]
كسانى كه ايمان آورده و كسانى كه هجرت كرده و در راه خدا جهاد نمودهاند، آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.
به نام محبوبم الله و با سلام بر فرمانده كل جبههها حضرت مهدي(عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) و با درود و سلام بر امام امّت خميني بت شكن و با ياد شهيدان هميشه جاويد انقلاب اسلامي وصيت خود را آغاز ميكنم.
خدا را شكر و سپاس كه اگر لغزشهايي برايم پيش آمد دچار آنها نگشتم هر چند با گذشت بيست سال از عمرم هنوز به درجهاي كه انتظارش را دارم نرسيدهام كه اميدوارم خداوند انشاءالله عنايت بفرمايد. بنا به حقانيت انقلاب و دستور امام عزيزمان پا در اين راه و قدم به جبهه گذاشتم و كسي برايم اجباري نياورد. دَين خود را ادا كردن به اسلام عزيز و به پيروزي رساندن انقلاب اسلامی به رهبري امام امت وظيفهای است شرعي براي يكايك شما امت حزب الله كه هركس به سهم خودش دَينش را اداء كند تا در سراي آخرت در پيش خداوند و ائمه طاهرين(سلاماللهعلیهم) و شهداي عزيزمان سر به زير نباشيم.
پيامي كه به امّت دلاور و شهيدپرور طبس دارم اين است كه هرگز امام عزيزمان را تنها نگذاريد و خط سرخ شهيدان را ادامه دهيد و به مردم عزيز طبس اين خبر را ميدهم كه به خدا سوگندكه خداوند پشتيبان اين انقلاب است كما اينكه هر لحظه معجزههايي ديده ميشود. بسيارمردم ميگويند كه اي كاش خدا معجزهاي ميكرد و ما ايمان ميآورديم. من به آنها ميگويم: اگر راست ميگوييد بياييد معجزههاي خدا را از نزديك با چشمان خود بنگريد زيرا در جبهه همه كارها معجزه است.
يك وصيت ديگردارم همسرم و مادرجان خودتان ميدانيد كه من درزندگي خويش هيچ ثروتي ندارم فقط يك امانتي بسيار مهم كه خداوند به من داده است و من هم به شما ميسپارم كه از آن نگهداري كنيد و آن پسركوچكم حسين است و اميدوارم كه او را طوري تربيت كنيد كه در راه حسين(سلاماللهعلیه) قدم بر دارد و همسرم به او بگو كه پدرت در راه خدا شهيد شد. بگو كه تو هم بايد راه پدرت را ادامه دهي و سعي كن جز خدا و اطاعت خداوند به چيز ديگري فكر نكني. اميدوارم كه همسرم در آينده مادر خوبي براي حسين و امثال حسينها باشد و بتواند انسانهايي مؤمن و متعهد تحويل جامعه ما دهد.
پدر و مادر عزيزم از شما به خاطر زحمات زيادي كه در مورد من كشيديد تشكر ميكنم و اميدوارم كه توانسته باشم تلافي زحمات شما را كرده باشم. من هميشه شماها را دوست داشتم و بر وجودتان افتخار ميكردم و اكنون هم به ملكوت شتافتم باز هم به وجودتان افتخارميكنم و به ياد شما هستم و از شما ميخواهم برايم طلب مغفرت كنيد و اگر هم از من بدرفتاري وگناهي ديديد حلالم كنيد و من را ببخشيد.
در خاتمه از تمام دوستان و آشنايان دور و نزديك حلاليت ميطلبم و توجه همگان را به اين نكته جلب ميكنم كه هيچ مصيبتي بالاتر از مصيبت پسر رسول خدا حسين بن علي(سلاماللهعلیه) و يارانش نميباشد پس براي من گريه نكنيد براي حسين(سلاماللهعلیه) و كودكانش گريه كنيد و هميشه ياري دهنده اين انقلاب و اسلام باشيد. همانطور كه قبلا مشخص كرده بودم مرا در ازميغان زادگاهم در كنار مزار برادرم علي دفنم نمايید. ديگر مزاحم برادران و خواهران نميشوم. درخاتمه سلامتي براي امام امّت و موفقيت براي همگي شما خواهانم.
وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَهُ اللهِ وَ بَرَكاتُه
محل نوشتن وصيت ايلام غرب 25/1/1365
حسن آشنا