شهید احمد فرهمند
شهید احمد فرهمند
زندگینامه
از بركات جنگ تحميلي و دفاع مقدس ما اين بود كه فرزنـدان سلحـشور ايـران زمـين «عشق» را تفسيري دگرگونه كردند و «خود باوري» و ايثار و اخلاص را روياندنـد و در پرتـو تبلور عيني و حقيقي اين ارزشها در جاي جاي صحنههاي نبـرد، اخـلاق را بـه اوج نردبـان «كرامت» رساندند و در تلألو اين همه روشني، ضـد ارزشهـا را مـدفون كردنـد و خفاشـان نگونبخت بعثي را به اعجاب وا داشتند .شهيد فرهمند يكي از خيل بيكران شهيدان اسـت كـه روحيـاتش حلـول همـه خوبيها را در وجودش نويد ميدهد، وي درآخرین ماه فصل بهار 1332 متولدشد كه سالها بعد یكی از حماسهسازان دفاع از كشور عزیزمان ایران شد. ارادت قلبی به اهلبیت عصمت وطهارت«ع» باعث شد تا برایش نام مبارك احمد انتخاب كنند. وی از كودكی به دین اسلام، قرآن و دستورات آن علاقهی زیادی داشت و همیشه در مجالس مذهبی شركت مینمود.
با وجود مشكلات فراوان كه در زندگی پدر بزرگوارش بود تحصیلات خود را با موفقیت به پایان رسانید و پس از چندی به طور داوطلب به خدمت زیر پرچم رفت و برای این كه خدمتی به میهن اسلامی خود كرده باشد در شهربانی استخدام شد در مدتی كه در شهربانی بود با مردم خوش برخورد و مهربان بود در ضمن در حین خدمت با وجود خفقانی كه در رژیم گذشته وجود داشت در پشت پرده به فعالیتهای سیاسی هم نیز میپرداخت و در پیروزی انقلاب هم سهم مؤثری داشت.
وی با مردم شهر خود همكاری چشمگیری برای هر چه بهتر به ثمر رسیدن انقلاب داشت. در شهربانی هم كه مشغول كار شد یكی از ویژگیهایش این بود كه همیشه همكاران خود را دعوت به پیاده كردن احكام اسلامی مینمود به طوری كه پس از وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران میگفت كه مملكت ما در خطر است برای نگهداری آن باید به پا خیزیم. احمد داوطلبانه عازم دیار عاشقان شد و پس از مدت چهارماه كه در كردستان با منافقین جنگید در تاریخ 17/6/61 به دست آنها شربت شهادت نوشید.
همسر شهید میگوید: از شهید دو یادگار مانده یكی محمد كه 6 ماهه بود ودیگری طاهره، روزی كه برای خداحافظی آمد حس غریبی بود انگار در ودیوارهای خانه نیز فهمیده بودند كه احمد رفتنی است از نگاههای او به آسمان، به در و دیوار خانه میشد این را به راحتی فهمید. هیچگاه یادم نمیرود بچهها را یكی یكی در آغوش كشید میبویید و میبوسید فقط توصیه میكرد رسالت زینبی را فراموش نكنی، نكنه خدای نكرده بیصبری كنی، رفت و نگاه غمبار ما نیز بدنبالش.
شبی كه او در سقز شهید شده بود نیمههای شب محمد درون گهواره خیلی بیتابی میكرد، پای گهوارهاش نشسته بودم وحال عجیبی به من دست داده بود، لالایی محمد همراه شد با اشك چشمانی كه سالها بعد نیز خشك نشد، انگار آن شب محمّد هم نیز فهمیده بود كه پدرش یكی از فداییان راه ولایت و انقلاب شده است.
پیکر مطهر شهید پس از انتقال به طبس و تشییع بر روی دستان مردم ولایتمدار و قدرشناس، در جوار بارگاه ملکوتی آقا حسین بنموسیالکاظم «ع» به خاک سپرده شد.