شهید ابراهیم گلپور
شهید ابراهیم گلپور
زندگینامه
شهيد انسان وارستهاي است كه از دام هواهاي نفساني با جهاد اكبر رهـا شـده اسـت و براي صيقل دادن روح و انجام وظيفه راه «جهاد» را انتخاب ميكند و در تكـاپوي خـود بـه سوي قربانگاه عشق هيچ ذكري جز الله و هيچ فكري جز مكتب حياتبخـش محمـد(ص) و هيچ آرماني جز احقاق انسانيت، در سر ندارد بنابراين عاشقانه به جهاد ميپردازد و ميدانـد كه در راه خدا اگر بكشد و يا كشته شود براي او اجري عظيم است.
در سال1347 در شهر اهواز از خانوادهای متدین و مذهبی دیده به جهان گشود. پدر و مادرش سعی وكوشش زیادی در تربیت دینی و اخلاقی او نمودند. بعد از گذراندن دوران كودكی، در سن هفت سالگی راهی مدرسه شد؛ هنوز چند صباحی از عمر عزیزش نگذشته بود كه به بیماری شدیدی مبتلا شد و به ناچار جهت درمان راهی مشهد گردیدند، این عاملی شد كه پس از بهبودی و شفایی كه از امام هشتم«ع» گرفته بود، سالی یكبار به همراه پدر و مادرش جهت زیارت به مشهد مقدس عزیمت نماید. تا این كه در یكی از این سفرها پدرش در مشهد فوت نمود و او را با غم و اندوه و حسرت فراوان تنها گذاشت، غمی كه سالهای بعد نیز بر دلش سنگینی میكرد.
مادر وی پس از مدتی در طبس ازدواج کرد و ابراهیم تحصیلات خود را در طبس ادامه داد وی جوان پویا و فعالی بود كه همزمان با تحصیل در زمینههای فرهنگی، مذهبی و اجتماعی بسیار كوشا بود.
با تشكیل بسیج دانشآموزی در مدارس، از افرادی بود كه عاشقانه به عضویت این تشكیلات مقدس درآمد و زمانی هم كه طبل جنگ بعثیان علیه ملت مظلوم و مسلمان ایران نواخته شد برای رفتن به جبهه و دفاع از اسلام و قرآن لحظهشماری میكرد تا اینكه موفق شد جهت دفاع از كشور عازم جبهههای حق علیه باطل گردد.
ابراهیم تلاشهای وافری داشت تا بتواند وظیفه دینی خود را بدرستی انجام دهد، وی پس از مدّتها مجاهدت و تلاش خستگیناپذیر در تاریخ 22/ 11/ 64 در عملیات والفجر8 در منطقه فاو مفقود الاثر گردید.
با تلاش جان بركفان تفحص پیكر پاك و مطهرش پس از گذشت ده سال از شهادت، شناسایی و تاریخ 15/5/74 در طبس تشییع و در جوار امامزاده حسینبن موسیالكاظم «ع» به خاك سپرده شد
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
«خدایا به من صبر عطا كن كه چون دشمن را ببینم و آتش كشندهاش، چون كفر را ببینم و زرق و برقش را، با متانت و وقار بر گوشهای آرام گیرم و مغزش را نشانه روم و چون سُربی داغ بر بدنم نشیند بیهیچ وقفه و مكثی بزبانم جمله تشكر جاری شود. خدایا دلم را به نورت و قلبم را به یادت آرامش ده.»
وصیتنامه متأخّر شهید ابراهيم گلپور
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
وَ لَا تحَسَبنََّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(169) [قرآن کریم سوره شریفه آل عمران]
هرگز گمان مبر كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردگانند! بلكه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.
چون بر هر مسلماني واجب است كه در مواقع ضروري وصيتنامهاي داشته باشد. اينجانب ابراهيم گلپور فرزند تقي داراي ش.ش 837 صادره از اهواز وصيتنامه خود را به شرح زير مينويسم. اكنون که این وصيتنامه را مينويسم مورخه17/11/1364 ميباشد و در صحت و سلامتي تام بدني و روحي قرار دارم.
بايد بگويم من از روزي كه با بسيج مستضعفين رابطه پيداكردم و با بسيج انس گرفتم راه اصلي خودم را كه راه سرخ حسينبنعلي(سلاماللهعلیه) است و راه سرخ ولايت فقيه است يافتم. خدايا شكرت كه چنين نعمتي را به من حقير عطا فرمودي.
خدايا؛ چگونه تو را به خاطر نعمتهايت شكر گويم و چگونه به تو اميد نبندم و مأيوس از رحمتت شوم و حال آنكه ميبينم كه الطاف و ترحماتت بر من محتاج سرازير است.« الهي هَبْ لِي كَمَالَ الْأِنْقِطَاعِ إِلَيك»
خدايا؛ دلم را از هر دري نااميد و به درگاه خود متوجه ساز و لحظهاي مرا به خودم وامگذار.
خدايا؛ باورم شده كه راهي جز به سوي تو و اميدي جز به تو نيست. الهي دراين حيرتكده دنيا كه مظاهر فريبنده از هر سو انسان را به ضلالت ميكشد و سينهها و قلبهائي كه عرش خدايند به شيطان سپرده ميشود.
خدايا؛ در اين ديار جز آنان كه خود را به تو سپردند همه هلاك شدند، جز آنانكه در حصار اخلاص جا گرفتند، همه در غفلت از تو به گناه مشغول شدند و تنها آنانكه كوچكي خود و عظمت تو را يافتند نجات را پيشه كردند و ديگران همه يا اسير كِبر شدند و طغيان كردند و يا اسير جهل شدند و شرك ورزيدند و يا ننگ نفاق را پذيرفتند و جامه فريب پوشيدند و اي خداي مهربان من همه اين پَسْتِيها را دچار شدم و باز اعتراف ميكنم كه «لَا تَكِلْنِي إلی نَفْسي طَرْفَه عَيْن أَبَدَا»
خدايا؛ تو دستم را گرفتي و تو دستم را بگير.
خدايا؛ به من صبر عطا كن كه چون دشمن را ببينم و آتش كشندهاش را و چون كفر را ببينم و زرق و برقش را با متانت و وقار برگوشهاي آرام گيرم و مغزش را نشانه روم و چون سربي داغ بر بدنم نشيند بيهيچ وقفه و مكثي به زبانم جمله تشكر جاري شود.
خدايا؛ آنگاه كه قدم در آتش بايد گذاشت و آنگاه كه گلوله و گوشت را بايد آشتي داد، دلم را به نورت و قلبم را به يادت آرامش ده.
خداوندا؛ آخرين سخنم را توحيد و آخرين خواستم را رضايت تو و آخرين تلاشم را تسليم در مقابلت قرارده انشاءالله.
خدايا؛ اين بدن را كه تو عاريهام دادهاي اينك به خدمتت تقديم ميكنم چون هر چه بگذرد گناهانم بيشتر وسنگينتر و روزي كه چنين مشتري مناسبي پيدا شود بسي دور است
خداوندا؛ بيا اين بدن تقديم تو بپذير اي أَرحم الراحمين.
ولي سخني با تو اي مادرم: مادرم ميدانم كه برايم رنج و مشقت فراواني كشيدهاي و شب و روز برايم بيداري كشيدهاي و در تابستان و زمستان كاركردهاي تا مرا سيركني و خرج تحصيل مرا تأمين كني. ميدانم كه با رفتن من توگريهها خواهي كرد اما من در كنار حضرت حسين(سلاماللهعلیه) و حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) زندگي خواهم كرد و تو بايد سرافراز باشي كه يگانه امانت را كه خداوند به تو داده بود به طور احسن نگهداري كردي و دوباره به خودش باز گرداندي.
مادرم نميخواهم كسي اشكت را ببيند گريه نكن كه با هر دانه اشكت دشمنان اسلام شاد و شادتر ميگردند. مادرم به خواهرم تسلي بخش و به يگانه برادركوچكم شجاعت بياموز تا ادامه دهنده راه من باشند. زيرا آنها به زبان تو و قلب تو سخت محتاجند. خواهر قلب رئوف شما مرا بيمناك كرده مبادا در مرگ من گريه كنيد بلكه استوار باشيد و جواب تبريكها را تبريك و جواب تسليتها را تبريك عرض كنيد. دوباره هم ميگويم كه در شهادتم گريه نكنيد كه از شما راضي نخواهم بود. بلكه در روزهاي جمعه بر سر قبرم قرآن بخوانيد و اگرخدا خواست و شهادت نصيب اين بنده گنهكار خدا شد چون ساكن طبس هستيد در امامزاده مرا دفن كنيد و اگر جنازهام به طبس نيامد اصرار بر يافتن جنازهام نكنيد و راضي نيستم كسي را به خاطر من به زحمت بيندازيد و دولت و سپاه را مورد سؤال قرار دهيد. فقط از شما ميخواهم كه نماز اول وقت يادتان نرود.
سخني چند با همرزمانم: اي همرزمانم چون به صف دشمن ميتازيد سرهاتان را به خدا عاريه دهيد و جز عظمت خدا همه چيز را حقير بدانيد. بر صف مؤمنان نظر كنيد كه علي اميرشان و حسين سيّد و سرورشان و دشمن در هراس از خشمشان است. اي همرزمان و اي ادامه دهندگان راه شهدا اگر به ياري خدا و با دست قدرتمند رزمندگان اسلام به صحن و سراي اباعبداللهالحسين(سلاماللهعلیه) رسيديد به ياد اين حقير باشيد و به آقايم حسين(سلاماللهعلیه) عرض كنيد كه آقا خودت شاهد بودي كه عاشقانت چقدر دوست داشتند در حرمت به سر و سينه بزنند. يادتان نرود كه حتما سلام مرا به حسين(سلاماللهعلیه) برسانيد.
سخني چند براي دوستان، دوستانم عزيزان بهتر از جانم ميبخشيد مرا و اميدوارم كه مرا حلال كنيد چون در اين دوره تحصيلي كه با شما بودم نتوانستم دوست خوبي براي شما باشم اما شما براي من دوستان خوبي بوديد. ازكساني كه در دوران مأموريتم براي اين بنده حقير نامه نوشتند و ابراز محبت كردند يك دنيا متشكرم و از كساني كه نتوانستم برايشان نامه بنويسم عاجزانه ميخواهم كه مراحلال كنند.
امّت حزبالله من كمتر از آنم كه براي شما پيامي داشته باشم ولي از شما ميخواهم كه پيرو امام عزيز باشيد و بدانيد كه هر چه داريم و نداريم تُفِيل وجود امام امت است و اي كسي كه از جمهوري اسلامي حقوق دريافت ميكني بدان كه يك لحظه سستي در كارت مساوي با ضربه به اسلام و خودت ميباشد چون خداوند يكتا و خون شهداي واقعي راه حق، ناظر بر اعمال يكايك ما هستند.
از معلمان و دبيراني كه وقت گرامي خودشان را صرف تعليم اين بنده گناهكار خدا كردند خيلي متشكرم و از خداوند خاضعانه ميخواهم كه در ثواب شهادت اينجانب شريك باشند.
ضمنا از پدر اندرم خيلي ممنون هستم كه در اين چند ساله در امر پرورش بنده كوشا بودهاند و اميدوارم كه اگر بدي از من ديدهاند مرا ببخشند و بعد از من زندگي خوب و خوشي را داشته باشند.
هزار تومان بابت رد مظالم و يك ماه روزه و نماز براي من بجا آوريد انشاءالله. توصيه ميكنم هركس درجلسه ترحيم اين بنده حقيرشركت كرد محفل را با اين كلمات مزيّن كند. «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني رانگهدار»
تیپ مستقل 21 امام رضا(سلاماللهعلیه) گردان فلق
تاریخ 17/11/1364 ابراهيم گلپور
وصیتنامه اول شهید ابراهيم گلپور
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
چون بر هر مسلمانی واجب است که در مواقع ضروری وصیتنامهای داشته باشد من هم وصیتنامهام را بدین شرح مینویسم. متن وصیت نامه اینجانب ابراهیم گلپور فرزند تقی دارای شماره شناشنامه ۸۳۷ متولد اهواز محصل کلاس سوم شهید مفتح دبیرستان شهید نواب صفوی(رحمهالله علیه).
با سلام به مهدی موعود(عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) و نایب بر حقشان، امام امت خمینی بت شکن، روح خدا، پیرجماران، یاور مستضعفان و دشمن مستکبران زمان و با سلام و درود به شهدای راه حق.
مادر و خواهر و خانواده مهربانم من خود را لایق نمیدانم که برای شما وصیتی داشته باشم. مادرم میدانم که برایم رنج فراوان کشیدهای. مطمئناً دل سوختهات جز با یاد خدا آرام نخواهد گرفت. مادر جان برایم سخت نفرتآور است که به مرگ طبیعی در بستر بمیرم. من میروم اما تو گریهای خواهی کرد اما من در کنار حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و حسین(سلاماللهعلیه) زندگی خواهم کرد. رسالت تو رسالت زینبگونه است. در مرگم گریه نکن. نمیخواهم کسی اشکت را ببیند. مادرم قلب خود را قویدار که سربازان امام زمان(عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) که فرزندان تو نیز هستند هر روز در جبهههای نبرد حق علیه باطل حماسهای نو میآفریند. مادر به خواهرم تسلی بخش و به یگانه برادر کوچکم شجاعت بیاموز زیرا به تو و قلب تو و زبان تو سخت محتاجند
خواهرم قلب رئوف شما مرا بیمناک کرده است مبادا شیون کنی. فقط از شما میخواهم که حجاب اسلامی را رعایت کنید و از نماز یادتان نرود. مادر اگر چه برای شما فرزند خوبی نبودم و خواهر اگر چه برای شما برادر خوبی نبودم اما مرا حلال کنید و برایم دعای خیر کنید و سر قبرم قرآن بخوانید تا از آوای قرآن روحم شاد شود. دوباره میگویم اگر شهادت نصیب این بنده گناهکار خدا شد برایم گریه نکنید بلکه بکوشید پاسدار عفت و پاکدامنی باشید و بکوشید که همچون زینب(سلاماللهعلیها) عمل کنید.
ای کسی که از دولت جمهوری اسلامی حقوق دریافت میکنی مسئول و غیر مسئول، کارمند و کشاورز بدان که خداوند یکتای جهان و خون مطهر شهدا بر رفتار شما ناظرند. یک لحظه سستی و کاهلی در کار برابر با نابودی خودت و اسلام است.
ای ملت مسلمان تابع رهبر باشید و امر پیامبر گونهاش را به جان بخرید و شکر خدا را به جا آورید که از هر نعمتی برتر است. در این موقع که وصیتنامهام را مینویسم یادم نمیآید که کسی از من طلبکار و یا بدهکار باشد اگر کسی از من طلبی دارد به خانه ما مراجعه کند و طلب خودش را دریافت کند. از کلیه دوستان و آشنایان که مرا میشناسند میخواهم که مرا حلال کنند. چون در این دورهای که باهم بودهایم نتوانستم برای شما دوست خوبی باشم.
ای عزیزان همرزمم موقع فتح کربلا به یاد این حقیر باشید. به مولایم حسینابنعلی(سلاماللهعلیه) عرض کنید که آقا خود شاهد بودی که عاشقانت چقدر مشتاق زیارت ضریحت بودند ولی رفتند و ضریحت را ندیدند. دیگر عرضی ندارم خداحافظ. . ضمنا از پدر اندرم تشکر میکنم.
ابراهیم گلپور 28/10/1364
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار